و. ک. سپتون مخففِ ویکتور کرام سپتون می باشد. این شخصیت در سال 23 فوریه 1988 میلادی در خانواده ایی متدین و مذهبی دیده به جهان گشود. از کودکی علاقه به داستان سرایی ها بصورت محاوره داشت. ایشان در تا 16 سالگی هیچگونه داستانی را به تحریر در نیاورده بود ولی تا همان سال بیش از صد داستان را مانند قصه فی البداهه برای دوستان تعریف نموده بود. همه دوستان وی متفق القول او را خرافه پرست، و خیال باف و همچنین گاهی او را بلند پرواز می خواندند. بعد از 16 سالگی تصمیم به نوشتن داستانک های خود به همان صورت محاوره در دفتری نمود. او اعلام نموده که هنوز آن دفتر را در اتاق خواب خودش در کمدی نگهداری می نماید و برای داستان های جدیدش از آن ها الهام می نماید.
تا به حال هیچگونه کتابی به صورت رسمی از وی به انتشار نرسیده است. او در حال حاضر به زندگی آرامش مشغول است و به این فکر می نماید که شاید گاهی آن دفتر داستانک های خود را برای عموم نشر دهد.
نام ویکتور کرام سپتون یک نام خیالی می باشد که بعد از مصاحبه با ایشان اعلام نموم این اسم رو دوست دارم و ترکیبی از یک کاراکتر در دنیای هری پاتر در کتاب چهارم به نام ویکتور کرام و سپتون به کاراکتر های مختلفی در کتاب های دیگر که به روحانیون مذهبی در کتاب های دنیای فانتزی گفته می شود ساخته شده است. ایشان اعلام نمود که بالاخره مایل می باشد که نام اصلی خود را فاش نماید. اون گفت نام اصلی بنده علیرضا می باشد.
...........................
پ.ن1: خب این اون رازی بود که شاید چندین سال هست که فقط خودم می دونستم. بالاخره گفتمش.
پ.ن2: شاید برای خیلی ها مهم نبوده باشه ولی واسه من مهم بود.
پ.ن3: و بالاخره بعد از این همه درگیری تونستیم امروز یه 5،6 ساعتی بخوابیم. خدا رو شکر که همه چی به خوبی گذشت.
پ.ن4: امروز نامه ایی بردم واسه یه جای دولتی طرف برام مهر زد، نگاه به مهرش کردم نوشته بود عزیز دارم. با خودم میگفتم خجالت بکش مرتیکه. اخه اینم شد مهر؟ عزیز دارم. بعد فهمیدم اسمش عزیز و فامیلیش دارم هست . از همین جا از ایشون معذرت خواهی میکنم ولی خب حق بدین خو
سلام
خب از اون نخوابیدن ها 24 ساعت مونده که اونم میگذره البته امیدوارم. توی این ساعت یه سری آمار میدم که خودتون قضاوت کنید. از طرفی بنده نه طرفدار منع کردن این کار ها هستم و نه طرفدار منع نکردن این کارها بنده به نوبه خود کاملاً بی طرفانه حرف میزنم. ناگفته نَمونه خیلی دوست داشتم بیشتر در مورد این قضیه حرف بزنم و توضیح بدم اما حس میکنم خودتون قضاوت کنید بهتره .
همه توی صفحات مجازی و گروه های مجازی بودین و هستین، در نتیجه خیلی چیزها رو خودتون دیدید و شنیدید.
حج:
سوال: چرا حج رو تحریم نکنیم؟ اصلاً چرا باید پولمون رو بدیم عربستان که اون رو بمب کنه بریزه رو سر مردم؟ جای اینکه پولمون رو بدیم عربستان بریم به چهار تا جوان و نوجوان کمک کنیم زندگیشون رو شروع کنند؟ (اینا حرفهایی هستند که اکثراً میزنند.)
خب در مورد چرای حج رفتن بعد ها بحث خواهم کرد. الان فقط میخوام یه سری اعداد و ارقام بگم.
در آمد عربستان از حج سالانه حدود 20 میلیارد دلار تخمین زده میشه. که این رقم کل حج و کل انسان ها رو در بر میگیره. مبلغ حجاج ایرانی عزیز صرف هزینه اسکان، نیروهای اعزامی از ایران، هزینه پرواز ها( 50 درصد سعودی، 50 درصد ایرانی)، غذا (که از طرف ایران می باشد جهت رفاه و سالم ماندن حجاج) و سایر هزینه های سفر می شود.( آمار دقیق از هزینه سالانه پیدا نکردم آمار ها تفاوت زیادی داشتند، میانگین بین 50 میلیون تا 950 میلیون دلار نوشته شده بود به همین دلیل از ارائه مبلغ صرفنظر نمودم. اگر کسی آمار دقیقی داشت اعلام کنه)
درآمد نفتی عربستان با احتساب بشکه ایی 50 دلار و تولید 10 میلیون بشکه در روز، سالانه حدود 200 میلیون دلار هست. که در سال های گذشته قیمت بیشتر بود و حدوداً تا 500 میلیون دلار نیز میرسید.
پس طی اعلام هزینه حج تنها حدود 3 درصد از ناخالصی کشور عربستان رو تولید می کنه
خب این در مورد حج. که دوست دارم خود دوستان با دیدن ارقام جواب خودشون رو بگیرند. ( البته فقط افرادی که واقع نگر باشند جواب رو میبیند. و کوته فکران را هرکاری کنیم همان کوته فکری می باشند که بودند)
سفرهای خارجه:
سوال: خب حال من سوال دارم از دوستان که میگن پولمون رو ندیم حج و به جاش بدیم یکی که نیاز داره. چرا کسانی که سفرهای خارجه و کنسرت های ....... و ترکیه و تایلند و.... رو میرن کسی ازشون حرفی نمیزنه؟
سفرهای خارجه منهای سفر حجاج سالانه مبلغی بالغ بر 7 میلیارد و 517 میلیون دلار اعلام شده هست. پس در اینجا این نیز مبلغ قابل توجهی هست.
................................
پ.ن1: اول اینکه کمک مالی به نیازمندان از کارهای پسیندیده و انسان دوستانه می باشد. بنده حقیر هیچگونه اعلامی نکردم که کمک نکنید.
پ.ن2: بنده نگفتم حج نرید
پ.ن3: بنده نگفتم سفر خارجه و تفریح نرید.
پ.ن4: حرف من بیشتر سر این هست که همه این ها رو در کنار هم داشته باشیم. بیشتر سر این مبحث هست که اینقدر فکر نکنید فقط از پول حج درآمد زایی می کنن که ما بیاییم و تحریم کنیم.
روزی روزگاری درقدیم دو برادر در کنار هم زندگی می کردند. یکی شاه و دیگری شاهزاده. یکی دریای علم و دانش و دیگری درب ورود آن. یکی امام و دیگری امام زاده. برادر بزرگتر مسئولیت سنگینی بر دوش داشت. مسئولیتی که باید به تمام دنیا ابلاغ می شد. برادر کوچکتر نیز در رکاب برادر بزرگتر فرماندهی می کرد. اجرای دستورات با او بود.
در آن سال های خفقان. سال هایی که پر از مکر و حیله و دسیسه بود. برادر بزرگتر برای اجرای عدل و برای آگاهی مردم راهی جز مقابله با دشمن نداشت. باید تصمیم میگرفت. به سمتی که گویا او را دوست داشتند حرکت کند. گرچه می دانست که در آن راه خونش ریخته می شود.
باری به سپه سالارش اطلاع داد: برادر عازم سفری هستیم. اسباب سفر را آماده کن. مهاجرت شروع شد. امیر به همراه برادرش و خانواده اش به سمت شرق حرکت کرد. در راه سواره نظام جلوی راهش را بست. به امیر نامه ایی دادند که یا شرایط ما را بپذیر و از ما باش یا سر از تنت جدا می کنیم.
امیر با خود اندیشید. نمی توانست از حق بگذرد. نمی توانست حیله و دسیسه را نادیده بگیرد. باید مقابله می نمود...
در این میان برادر کوچکتر را با زر و سیم و حفظ جانش وسوسه می نمودند. اما سپه سالار وفادار تر از این حرفا بود. مردی که به برادر خیانت نکرد. مردی که با گروهی مختصر صف دشمن را شکست و درهم کوبید برای مشکی آب. برای سیراب نمودن امیرش. برای آب رساندن به فرزندان امیرش.
فرماندهی که تا لحظه آخر ارادت خالص خودش را به برادر نمایان ساخت و لحظه ایی او را برادر صدا ننمود. برادر کوچکتر فقط وصیت پدر را عملی کرد.
پسرم در جنگ برادرت را تنها نگذار. مراقب خواهرت نیز باش.
فرماندهی که قبل از امیرش آب نخورد.
........................
آری زبان و کلمات قاصر از گفتن است.
همه ما این ها رو شنیدیم. شاید خیلی ها بگن دروغه. خیلی ها بگن راسته. خیلی ها اعتقاد داشته باشن بهش ( از جمله خودم)، خیلی ها هم بهش اعتقاد نداشته باشند.
اونهایی که اعتقاد دارند که هیچ. اما اونهایی که اعتقاد ندارند یه سوال دارم اونم اینه که آیا شما این رو درس زندگی و اخلاق نمیبینید؟ شما فکر کنید یک داستان سرایی بوده و یک داستان هست. آیا از داستان به این زیبایی که شکی درش نیست واقعیت هست نباید درس گرفت؟ بیایید وجدانمان را بیدار کنیم. کمی هم واقع نگر باشیم. کاش همه برادر باشیم. همه بدون چشم داشت درس زندگی بگیریم و درس زندگی بدهیم... کاش...
برادر جان نمیدونی، چه دلتنگم...
..................
پ.ن1: شرمنده دیر اومدم خیلی درگیرم این روزها امیدوارم عزاداریاتون مورد قبول درگاه باری تعالی قرار گرفته باشه.
پ.ن2: حرفی نیست فقط کمی با وجدانمان حرف بزنیم و خلوت کنیم.
پ.ن3: مطلب اگه بهم ریخته بود ببخشید یه 48 ساعتی هست که درست نخوابیدم تا 72 ساعت دیگه هم همین قضیه ادامه داره. اگه دیر نظراتتون رو جواب دادم ببخشید