کاشکی یه روز با همدیگه سوار قایق می شدیم
دور از نگاه ادما هردومون عاشق می شدیم
کاش آسمون با وسعتش تو دستامون جا می گرفت
گلای سرخ دلمون کاش بوی دریا می گرفت
کاش که یه ماهی قشنگ برای ما فال می گرفت
برامون از فرشته ها امانتی بال می گرفت
ادامه...
احساس رقابت ، احساس حقارت است. بگذار که هزار تیرانداز به روی یک پرنده تیر
بیندازند. من از آن که دو انگشت بر او باشد انگشت برمی دارم. رقیب ، یک
آزمایشگر حقیر بیشنر نیست. بگذار آنچه از دست رفتنی است از دست برود.
mamnoon.
رقیب شایدحقیرباشه اما رقابت...
اماحسادت حقارته
حٌرباش برای آزادی...
silam khofi??are baba bezar ona ke ghadremono nemidonan beran gomshan.....