پسر خیابونی

پسر خیابونی

نوشته های پسر خیابونی
پسر خیابونی

پسر خیابونی

نوشته های پسر خیابونی

ویژه عید

یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ                              ای تغییر دهنده دلها و دیده‏ ها

یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ                                               ای مدبر شب و روز

یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ                                  ای گرداننده سال و حالت ها

حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ                         بگردان حال ما را به نیکوترین حال

سلام

سال نو مبارک

سالی که گذشت امیدوارم برای همه سال خوبی بوده باشه. برای من که نبود ولی خب گذشت.

این سال جدید امیدوارم واسه تک تک شما عزیزان سالی پر برکت از همه لحاظ و پر از موفقیت و شادی باشه. برای همه شما آرزوی سربلندی و سرخوشی و سرافرازی دارم.


در آخر از همه عزیزان طلب حلالیت می طلبم. بالاخره نوبت ما هم شد که پا به سرزمین نینوا بذاریم. نایب الزیاره همه هستم توی نجف و کربلا و کاظمین و سامرا. امیدوارم سالی که برای من شروعش با این باشه. پایانش هم با همین باشه و پر از برکت و شادی و موفقیت باشه.

دوستتون دارم :گل:

سنگ ریزه کفش 1

سلام چند روز پیش یه سنگ ریزی توی کفشم رفت و منو برد توی خاطرات  گفتم اینم خب بالاخره یه مدل خاطراته

خب جونم براتون بگه من حدود دوم راهنمایی بودم که این اتفاق افتاد. از بچگی یادم نمیاد که خم بشم و کفشمو در بیارم و سنگ ریزه هاشو خالی کنم. از طرفی اینم بگم که اصولا کفش توی پام بیشتر از شش ماه نمیموند. البته الان دیگه اینجوری نیست و سابقه دو تا سه سال نگهداری رو هم دارم. خلاصه بچه بودیم و بابا ما رو برد کفش بخریم و ما یکی رو انتخاب کردیم و اونم گفت خوب نیست. دیگه از ما اصرار از اون انکار تا  بالاخره راضی شد و گفت این رو چون تو انتخاب کردی دو ماه دیگه اومدی گفتی کفش میخوام چشاتو در میارم. 

اینم یادم رفت بگم که مدرسه میرفتیم سنگ بازی کار هر روزمون بود. اکثر پسرهای اون زمون یادشون میاد که چی میگم. (اونقدری سابقه سنگ بازی دارم که سرم شکسته توی این راه )

خلاصه ما رفتیم مدرسه و بساط سنگ بازی شروع شد. کفش نو هم که سنگ رو باهاش شوت کنی گویا قدرت پات بیشتره. اینقدر بازی کردیم که کفش یکمی زوارش در رفت؛ روزها گذشت و گذشت و گذشت تقریباً یه ماهی گذشته بود که هر بار میرفتم خونه میدیدم جورابم کف انگشت بزرگه پاره شده. هرچی هم نیگاه میکردم زیر کفش سالم بود. دو جفت جورابم که لنگه ها رو جا به جا هم کردم و در اصل چهار لنگه پاره شدن حس سوزش توی انگشتم میکردم و می اومدم خونه میدیم زخم شده تا اینکه یه روز بالاخره توی نور کفش رو نیگاه کردم دیدم بعله چه نوری از سوراخ عزیز زیر کفش رد شده. تازه یه ماه شده بود و جرات نداشتم بگم کفشم اینجوریه. با همین ترتیب شروع کردم باهاش مدرسه رفتن و گفتم بعد شش ماه یکی میخرم. دیگه آب بارون و زخم و اینا رو باید تحمل کنم....

یک روز وقتی داشتم از مدرسه برمیگشتم اون اتفاق افتاد....


----

پ.ن1: بالاخره یه چی یادم اومد درباره اش بنویسم.

پ.ن2: ببخشید خیلی وقته دورم از نوشتن اگه بد بود معذرت میخوام

زادروز

بالاخره یک سال دیگه هم گذشت هم از عمر من هم از عمر وبلاگ و هر دو بزرگتر شدیم. خب خیلی اتفاقات افتاد خیلی چیزا یاد گرفتیم. پستی و بلندی زیاد بود. 

مدتی نمی نوشتم. درگیری های بیمارستانی، آشناییت های جدید، فشار های کاری و بیکاری همه دست به دست هم داده بودن و مجال نوشتن رو نمیدادند. اما خب الان همه چی رو به راهه.

خوشحالم که الان پرانرژی هستم. نمیخوام این یک سال رو بهش فکر کنم میخوام یه جوری از ذهنم پاک بشه و مخصوصاً این چند ماه اخیر به همین دلیل چیزی ازش نمیگم.

بهتره از اینده حرف بزنیم. یه امتحان سر راه دارم که امیدوارم قبول شم. و اینکه نوشتن رو دوباره شروع کنم. هنوز ایده و داستان و ماجرایی به ذهنم نرسیده. اما خب بالاخره توی این یکی دو روز یه چیزی میرسه. پس منتظر خبرای خوب باشید.

متاسفانه  خیلی چیزها رو دوست دارم بگم اما وبلاگ رو آشناها پیدا کردن. از طرفی بعضی دوستان اگه مثلاً بیام بگم مریض بودم لطف میکنن و توی شبکه های اجتماعی بصورت خصوصی میان و جویای احول میشن. به همین دلیل خیلی چیزا رو نمیشه گفت.

-------------

پ.ن1: بانک مهر اقتصاد و بانک سامان ممنونم که تولدمو تبریک گفتین.

پ.ن2: همراه اول ممنونم که بهم 24 ساعت مکالمه رایگان درون شبکه دادی ولی من کسی رو ندارم که بخوام استفاده کنم و یک دقیقه اشم هنوز استفاده نکردم پس پلمپ بهت تحویلش میدم.

پ.ن 3 : اونی که توقع داشتم بهم تبریک بگه نگفت. اما خب حتماً مشکلات داره.

پ.ن4: خواهر عزیزی که از آلمان برای من پیام تبریک فرستاد ازت متشکرم

پ.ن5: بالاخره یکبار تو عمرم کادو تولد کردم بهترین چیزی بود که بهم کادو دادی عزیز ممنونم ازت.

پ.ن6: اگر ممکنه وبلاگ وبلاگ توی خود وبلاگ پیام بذارید و کامنت وبلاگی رو توی شبکه های اجتماعی نگید لطفاً. و نپرسید چیزای شخصی رو ممنونم.

دوستون دارم همه کسایی که به اینجا میان و سر میزننن

پ.ن7: از بهامین ، جودی، الهام، سارا ، مریم و کسایی که شاید اسمشون از قلم افتاد تشکر که جویای احوال بودن.

پ.ن 8 : اون دکتر وبلاگ روزی مقل امروز همش بسته ایی جریان چیه؟ یه خبری از خودت بده


..............................

ویرایش : نل وبلاگت رمز دار شده افتخار داشتیم رمز رو بده جویای احوالت باشیم