ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
ببین بابا کنار قاب عکست ، دوباره رنگ دریا را گرفتم
دوباره لا به لای خاطراتم ، سراغ بوی بابا را گرفتم
سراغ خنده های مهربانی ، که بر روی لبت پروانه میشد
میان سیل نامردی برایم ، فقط آغوش تو مردانه میشد
غبارخستگیها ر اکه هرشب ، دم در، از نگاهت می تکاندی
همیشه فکرمیکردم که دردل ، تمام بار دنیا را نشاندی
دوباره دیر میکردی و شبها ، کنار تخت خوابم می نشستی
منوتصویریک خواب دروغی ، تو با بوسه غمم را می شکستی
ترا می دیدم از لای دو چشمم ، که روی صورتت جای ترک بود
دوباره قصه تردید و باور ، دوباره سهم چشمانت نمک بود
تو بودی و خیال آسوده بودم ، که تو فکر من و آینده بودی
تومیگفتی سحرنزدیک اینجاست ، و بر این باورت پاینده بودی
ببین بابا که حالا از سر ما ، هزار و یک وجب این آب رفته
از آن وقتی که رفتی چشم تقویم ، به پای راه تو در خواب رفته
ببین حالا شب و تنهایی و درد ، که چشمان مرا تسخیر کرده
سحر جامانده پشت این هیاهو ، بگو بابا چرا تأخیر کرده ؟
شبی در کودکی خوابیدم وصبح ، تمام آرزو ها مرده بودند
تمام سهم من از کودکی را ، به روی دست بندت برده بودند
ترا بردند از این خانه وقتی ، که چشم مادرم رنگ شفق بود
من و یک سنگرازجنس سکوتم ، تو جرمت ایستادن پای حق بود
من و فردای من قربان خاکت ، که ما قربانی این خانه بودیم
تو را بردند اما من که هستم ، که ما هم نسل یک افسانه بودیم
تو را بردند از این خانه اما ، تمام شهر بویت را گرفته
ببین بابا بهاران بی تو آمد ، که رنگ آبرویت را گرفته
تورفتی تاکه بعد ازتودرین شهر ، تمام خانه ها آباد باشند
تمام بچه ها در فکر بازی ، و بابا ها همه آزاد باشند