ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
یاد دارم در غروبی سرد و سرد
میگذشت از کوچه ما دورهگرد
داد میزد کهنه قالی میخرم
دست دوم، جنس عالی میخرم
کاسه و ظرف سفالی میخرم
گر نداری کوزه خالی میخرم
اشک در چشمان بابا حلقه زد
عاقبت آهی کشید بغضش شکست
اول ماه است و نان در سفره نیست
ای خدا شکرت اما این زندگی است؟
بوی نان تازه هوشش برده بود
اتفاقا مادرم هم روزه بود
خواهرم بیروسری بیرون دوید
گفت آقا کوزه خالی، سفره خالی میخری